هر که چون ما غرقهٔ دریا بود


واقف اسرار ذوق ما بود

در دو عالم هر که آن یک را شناخت


عارف یکتای بی همتا بود

مجلس عشقست و ما مست و خراب


صحبت رندان ما اینجا بود

دل به میخانه کشد عیبش مکن


میل دل دایم سوی مأوا بود

مبتلائیم و بلا را طالبیم


چون بلای خوش از آن بالا بود

چشم ما روشن به نور روی او است


این چنین چشم خوشی بینا بود

نعمت الله رند و سرمستی خوش است


گرچه با تنها بود تنها بود